باران؟
رندانه ببار...
آب کن برف های یخ زده!! در سطح خیابان را...
رخوت شب را با بوی خاک عطرآگین کن!
که دیگر لغ لغ دمپایی ِ عابری درمانده!در تنهایی کوچه
خوابمان را نشکند!
و ما...
ملول از دیدن ِآدم هایی که هر روز افسرده تر می شوند...
چه بر سر جوانی مان می آید؟
باران؟
تو!فقط رندانه ببار...
ما هم میروم رویاببافیم
با تار و پودی از من و"تو"!
سلام دوسته من
خسته نباشین
تا جایی که تونستم مطالبو خوندم
انصافا عالی بودن
موفق باشین
سلام....
ممنون
نظر لطف شماست":)
مانا باشین.