تابستان نزدیک است!

نای -زندگی -ندارم!

حتی در روزهای آسوده ی -فارغ التحصیلی-!

ب ط ا ل ت

ریخته شده در رگان اندیشه ام!

می خواهم ببارم

از جنس کلمه...اما هنوز سرم شلوغ ِ استراحت های کرخت و "دم کرده" ی بعدظهری ست!

روزی اگر برسد....

غم!

"همه ی ماها وقتی زیر یوغ شکنجه ِ زندگی افتادیم؛

مجبورهستیم دست و پا بزنیم...

فریادکنیم و همین وسیله بروز احساسات ماست!

همین لخته های خونی است که از جگر ما ریخته می شود،

همین پاره هایی از روح ماست که به این شکل تجلی می کند!

موضوع این است که درد ها و شادمانی های خودمان را به هر راهی که هست بیان کنیم!

دردکشیده بهتر پی به درد دیگران  می برد"



صادق هدایت

--------------

پ.ن:همکلاسی ِ زلال،ما هم تنها راه بیان این غم را نوشتن دانستیم

در غم بزرگتان ماراهم شریک باشید...

امید که روزهای درازی از زندگی تان قرین شادی های بزرگ باشد.

#

پُک می زنیم روزها را...