حرم سرا!

هجران تو خوش تر از وفای دگران

                         منکر شدنت به از رضای دگران

سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارش

                                     دل بی عشق میگردد خراب آهسته آهسته . . .

دلنشین!

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

                                دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم

#

خیال خام پلنگ من..به سوی ماه جهیدن بود!

پیرم اما...

دلم جرات اش قطره ای بیش نیست

تو ای عشق او را به دریا ببر

...

بگذارید اگر هم نه بهاری؛ باشم

شاعر سوخته گل های  سخاری باشم

می توانم که خودم را بسرایم هر چند

نتوانم که همانند قناری باشم

معنی پیر شدن ماندن مردابی نیست

پیرم اما بگذارید که جاری باشم

کاری از پیش نبردم همه ی عمر ولی

شاید این لحظه ی نایافته،کاری باشم

همه ی درد من این است که می پندارم

دیگر ای دوست ِ من،دوست نداری باشم!

یک همیشه یک است!

شاید در تمام عمرش نتواند بیشتر از یک باشد اما بعضی اوقات می تواند خیلی باشد...

یک نگاه

یک خاطره

یک دوست

...

-&+

"ترا می خواهم"

در این جمله اندوهی ست

اندوه ِ نداشتنت!


علیرضا روشن