چهار شنبه های تابستان!

دارم به پاییز میرسم....شاید هم پاییز به من

و باز یک نفره ای قشنگ...وقتی خیلی ها دونفره اند!

من و کتاب هایم

من و جوانی ام

من و شعر هایم

من...با تمام ِ اینها تنهایم

و بودنشان را ارج می نهم

وقتی مسحور جاذبه ی بی بدلیشان

در بند بند رگان اندیشه ام میشوم

چه میشود گاهی آدمی زاد نباشد تا تو را از تنهایی ات"کیش" کند

می شود دلخوش کرد به همین حروف الفبای فارسی

با میم ها و الف هایش!

و غریب بود در پهنه ی این بی کران ِ بی کران

لذاتت مستدام صنم ِ 26 ساله:)



پی نوشت1:امروز جایی خواندم که گاهی باید خود را ستایش کرد...

حتی اگر همه ی هدف های زندگی ات با هم تداخل داشته باشد!

پی نوشت 2:چهارشنبه ها کلاس داستان نویسی میرم:)

نظرات 5 + ارسال نظر
تنها41 جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:13 ب.ظ

خوبه که میرین کلاس داستانویسی اما بهتر از اون نوشتن داستانه

یادش به خیر یه روزی انجمنهای فرهنگسرا پاتوقمون بود اما حالا دستمون کوتاهه

بله...نوشتن واقعا سخته!

میلاد دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:49 ب.ظ

واقعا قلم قشنگی دارید ، باز هم بنویسید برای لطفا

h.system شنبه 16 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:52 ق.ظ

به به به کیف کردم از این سخن

امیرحسین جمعه 11 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:54 ب.ظ

خوبه

:)

سعید شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 01:13 ب.ظ http://manesht-99.blogsky.com/

سلام!
با احترام فراوان دعوتید به وبلاگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد