درود
شنیده ام رفتن و دل کندن سخت است
برای من شروع و آغاز-انگار-
من نیز مثل همه
به هر تقدیر و به هر حال
بنا به همین خمیره که خدایم مرا از ان سرشته است و گریزی از آنم نیست
دوست می دارم دوست داشته شومJ
خبر از حالم بگیرند و نگرانم شوند!!!
من شمای خواننده را نمی بینم
آنقدر هم چشم بصیرت ندارم که دوست داشتن را از عدم حضور بفهمم
بنابراین خودم را لوس کردم
رفتم که نباشم
که بیگانه باشم با واژه ها و حرف ها..
اما نتوانستم
حالا
آمده ام
به پاس نگرانی ها و خبر گرفتن های مکررتانJ
...
درود بر شما شیر زن ایران زمین نوه ی کوروش کبیر پدر ایران زمین
ممنون که آمدی به پاس نگرانیها و خبر گرفتن های مکررمان!
پیش ما هم بیا بسی خوشنود میشویم
مهم نیست "پاره هایی از بودن من" خارج از قسمت باشد یا باقی مانده ای از قسمت یا آغاز تازه ی یک قسمت نو!... حالا کوچ کرده ای به نشانی جدید... به پلاکی نو که سر درش هنوز "پاره هایی از بودن من" دوست داشتنی ست.... حالا اینجا میهمانِ، میزبانیِ گرم شما خواهیم بود....خانه ی نو هزار بار مبارک
....
دیر شد... "شین ××" !!!
ممنون از ادبیات گوارایتان:)
مثل همیشه و مثل تسکین های همیشگی..دلنشین بود!
:)
سلام مینای نازنین...
ای بیمعرفت! این همه وقت بودی و بیخبر گذاشتی ما رو...
نمیدونی چه اتفاقاتی افتاد وقتی نبودی...
مینا... دلم گرفته.
اما خیلی خوب شد که شما اومدی. لااقل یه مینایی هست، شبیه من، که دوست داره پارههای بودنش رو توی خارج قسمت ذهنش یا باقی ماندهی دلش بپاشه، تا به امید خدا سبز بشه و گل بده و معطر کنه همه جا رو...
شما میتونی مینای من...
در پناه خدا نازنینم.
سلام مهربون دوست داشتنی!
آره..قبول که من بی معرفتی کردم٬
می فهمم..فهمیدم..از نوشته هات و حال و هوات
دچار که نشدی؟
دلت؟چرا عزیزم؟
شانه می خواهی؟بیا شانه هایم برای تو:)
مرسی..
در پناه خدا هستم:)
تو هم همچنین