سوم شخص عامی

حوایت می شدم اگر

سیب سرخی داشتی!!

حیف که...

آدم نیستی!

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ق.ظ

برای تا ابد ماندن باید رفت ... گاهی به قلب کسی ... گاهی از قلب کسی

جالبه...این حرف رو تو چند روز چند نفر برام فرستادن!
اولین بار خیلی خوشم اومد...اما انگاری مد بوده!
اینجا تو وبلاگم زدن...
ولی خب....مرسی از شما!
حرف قشنگیه:)

به نظر من هر دوش اتفاق می افته..
از قلب کسی میری که وارد قلب کسه دیگه ای بشی!

همای چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ

من پیام آورده ام مردم
پیام آورده ام مردم
پیام آورده ام ای مردمان،عاشق شوید

عشق گر خواهی بباید خویش را شیدا کنی
خویش را باید بسوزی عشق را پیدا کنی
دردها باید کشیدن
رنج ها باید چشیدن
خویش را باید بسوزی
عشق را باید بسازی
من پیام آورده ام
ای مردمان عاشق شوید

من نه از سوی خدایم
من نه زین عالم جدایم
من نه زان اهل ریایم
از شمایم مردمان عاشق شوید
من نه زرتشتم نه موسی
من نه فرعونم نه عیسی
من نه در غارم نه در مسجد نه معبد نی کلیسا
از شمایم مردمان عاشق شوید


همواره عشق بی خبر از راه می رسد
چونان مسافری که به ناگاه می رسد

....

موافق ام...عاشق شوید:)

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ

پنجه در افکنده ایم با دست هایمان, به جای رها شدن

سنگین سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را, به جای همراهی کردنشان

عشق ما نیاز مند رهایی است نه تصاحب

در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه

بال هایم را نبند
زمین را دوست ندارم
می خواهم در آسمان نگاهت اوج بگیرم
تا انتهای آبی عشق ،
تا مرز دستانت
تا ابدیت لحظه های بی وزنی
مرا به باور لحظه های عشق دعوت کن
به سرزمینی که از امید سرشار است
...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد