فانتزی ها ی من!

یه وقتایی..

یه لحظه هایی  

که به نازکی شپٌره هاست... 

 دلت می خواد خوشحال باشی 

اما نمی تونی! 

یه وقتایی... 

یه لحظه هایی 

نمی تونی شکایتتو به کسی و جایی ببری 

تو این اوضاع ....یه کسایی ام خیلی خودخواه می شن!   

اما با همه ی این سردی ها 

 عشق می کنی از اینکه هیچ چیز نمی تونه جلوی خوشحالی تو رو بگیره! 

و می زاری بعضیا همیشه  خودخواه!باقی بمونن. 

شونه می خوام برای تراژدی این روزها... 

-----------

"بی تو در می مانم 

چون چناران ِ کهن 

از درون تلخی واریزم را 

کاهش جان من این شعر من است 

آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی 

راستی شعر مرا می خوانی؟"   

حمید مصدق

نظرات 1 + ارسال نظر
tanha41 سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:01 ب.ظ

شعرها را با باران
با باد
شعرها را با تمام وجود باید خواند

مهر...
هرچه هست همه بی مهری ست
بوی خدافظی می دهد
هوای بی قراری
طعم لحظه های داغ نا تمام...
-----
باران اشک ها
و باد سوزش نفس ها
شعر را با باد و باران باید خواند!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد