بهمن!نزدیک است...

باران؟ 

رندانه ببار... 

آب کن برف های یخ زده!! در سطح خیابان را... 

رخوت شب را با بوی خاک عطرآگین کن!  

که دیگر لغ لغ دمپایی ِ عابری درمانده!در تنهایی کوچه 

خوابمان را نشکند! 

و ما... 

ملول از دیدن ِآدم هایی که هر روز افسرده تر می شوند... 

چه بر سر جوانی مان می آید؟ 

باران؟ 

تو!فقط رندانه ببار... 

ما هم میروم رویاببافیم 

با تار و پودی از من و"تو"!

نظرات 1 + ارسال نظر
faryad شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:46 ب.ظ http://beatit.blogfa.com

سلام دوسته من
خسته نباشین
تا جایی که تونستم مطالبو خوندم
انصافا عالی بودن
موفق باشین

سلام....
ممنون
نظر لطف شماست":)

مانا باشین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد