دلبرکم...زن قصه های من!

زن را نمی شود درک کرد

...زن را نمی شود فهمید...

زن را نمی توان شناخت...

زن را نمی توان عوض کرد...

زن را حتی نمی شود فراموش کرد...


... زن را فقط می توان عمیــــــــــــــــــق دوســت داشت!!

حتی اگر زنی بد کاره باشد

زیرا
او یک کار می کند
و تو نمی دانی که چه کار ها که نکرده ای
او در انزوای خود می گرید
و تو به کداممان می خندی نمی دانم
او هنوز انسان هست
...
و من نمی دانم که چه موجودی هستی
او برای زنده ماندش مجبور است
و تو برای سرگرمی ات می خواهی
او احساس دارد
و من نمیدانم وجدانی هم داری؟
خوشا به حال او که تنش حراج است
و افسوس که تو قلبت و مغزت
و وای به حال ما که او را فاحشه می نامیم و تو را عاشق و روشنفکر

 
نظرات 3 + ارسال نظر
تنها۴۱ چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ب.ظ

زنی که شما می نویسید فکر نمی کنم دیگه وجود داشته باشه الان که صد سال پیش نیست الان زنها دارند برمرد ها حکومت می کنند تو جامعه ما که واضحه فکر نمی کنید زن نوشته های شما خیلی تخیلیه

:)
بله!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ

جوابتون سانسور شد
دلیلش؟

اونوخ شما؟

sepehr پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ http://sepehrfaridi.blogsky.com/

سلام

از نوشته ها و صفحه ی زیباتون لذت بردم.

می تونیم تبادل لینک داشته باشیم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد