ببار سفیدک ام:)

دانه دانه....رندانه رندانه

و طعم نرمی این زمستان...در مشت های من گوله!شده اند

طعم سفیدی با طراوت!برف و زیبایی منحصر دردرختان،

که از خودش نیست این زیبایی...اکتسابی ست...خاص است....

سفید است نه سبز!

همه ی عیب هایش را می پوشاند..با سخاوت است مثل خدا که همیشه با سخاوت بوده.

می بارد..بی امان به سطح شهر

نگاه نمی کند آسفالت است یا سنگ فرش

زیبا است یا زشت،

فقط می پوشاند و یک رنگ می کند همه ی زمین را!

و چه رنگی بالاتر از سفیدی!!!

به یک رنگی اش قسم...

ریه هایم تصفیه شدند!!از صداقتش

دلم آدم برفی می خواهد...

از ادمک ها که وفایی ندیدم؛ شاید آدم برفی خوش یومن باشد

شاید....




پی نوشت:

خدایا چه قدر تو نازی!!؟ چه زود آرزوهای منو بر اورده می کنی؟

همه ی دنیا و آدماش و قشنگیاش یه طرف

برفی که الان داره اینجا میباره  یه طرف!

سپاس...فقط همین!

نظرات 1 + ارسال نظر
ارمس یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ق.ظ http://ermes-3.blogsky.com/

سلام ای برف تازه دیر کردی
کجا بودی !؟ چرا تأخیر کردی

به آرامی نشستی روی هر بام
تمام شهر را تسخیر کردی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد