پله پله تا ملاقات -خدا-

دگر نشینم هرگز؛برای دل که بر آید

                   

                                     کجابرایدآن دل؟که کوی عشق فروشد

نظرات 1 + ارسال نظر
۲*۲ دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:56 ب.ظ http://bsartangi.blogfa.com

هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
تا بو که چو روز آید بر وی گذرت افتد

کار دو جهان من جاوید نکو گردد
گر بر من سرگردان یک دم نظرت افتد

از دست چو من عاشق دانی که چه برخیزد
کاید به سر کویت در خاک درت افتد

گر عاشق روی خود سرگشته همی خواهی
حقا که اگر از من سرگشته‌ترت افتد

این است گناه من کت دوست همی دارم
خطی به گناه من درکش اگرت افتد

دانم که بدت افتد زیرا که دلم بردی
ور در تو رسد آهم از بد بترت افتد

گر تو همه سیمرغی از آه دلم می‌ترس
کاتش ز دلم ناگه در بال و پرت افتد

خون جگرم خوردی وز خویش نپرسیدی
آخر چکنی جانا گر بر جگرت افتد

پا بر سر درویشان از کبر منه یارا
در طشت فنا روزی بی تیغ سرت افتد

بیچاره من مسکین در دست تو چون مومم
بیچاره تو گر روزی مردی به سرت افتد

هش دار که این ساعت طوطی خط سبزت
می‌آید و می‌جوشد تا بر شکرت افتد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد