بی عشق...

تمام این سالها...(که افسوس به دردم نخورد)

هرانچه در چنته داشتم هنگام جدال با باورهای نابارور!سُرانده بودم از مشتم و بی تدبیر ادامه می دادم،

و توای مخاطب! نمی فهمی وقتی همه ی افعال من از جمع  به مفرد تبدیل شد

که من تغییر کردم!

که دیگر نگفتم"دلمان می خواهد"....

.

.

.


آی عشق....؟

کاش مضارعی   التزامی-الزامی   بودی...که روزی"خواهد امد"

کاش هیچ وقت کتابی با عنوان"چه باید کرد"در قفسه نداشتم


انگاری این روزها دست به قلم بردن من هم پیمانی ست پنهانی با حزن انگیز ترین لحظه ها

که وقت بارشش جز در این ایام نیست

چه می دانی وقتی با پوست و گوشتم تمام ِ رند بودنم را چشیدم!

 و چه دیر فهمیدم من نیز یک "رند" ام

رندی پاپتی....(به قول داش اکل!)

.

.

.

صدای موزیک را بلند می کنم تا وزوز افکارم را نشنوم.


نظرات 1 + ارسال نظر
بهمن سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ

صدای موزیک را بلند می کنم تا وزوز افکارم را نشنوم
فوق العاده زیباست .

tanks

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد